Sweeney Todd
نام فارسی : سوئینی تاد
کارگردان: تیم برتون
تم: موزیکال. تراژدیک ، جنایی
در گرگ و میش یک روز ابری ، یک کشتی مسافر بری به لندن نزدیک می شود. تاد ، مردی خوش چهره اما با ظاهری عجیب و نا متقارن به همراه آنتونی ، دوست جوان دریا نوردش وارد لندن می شوند. تاد لندن را شهری رویایی و در عین حال مانند بیشه ای پر از حیوانات درنده و ظالم با قانونی جنگل وار می داند.وقتی که حرف می زند در صدایش کینه ای دیرینه و خشمی عمیق و در چشمانش انتظاری سخت دیده می شود.
هنگامی که آن دو نفر از کشتی پیاده می شوند تاد به آنتونی می گوید که در باره آن محله احساس بدی دارد. سپس او داستان آرایشگر ساده دلی را تعریف می کند. در فلاش بک می بینیم که تاد دارد قصه گذشته خود را مرور می کند. در حالیکه صدایش از خشم و بغض می لرزد درباره آرایشگر خوش چهره ای( تاد) می گوید که به همراه همسر جوان و زیبایش، لوسی و کودک نوزادشان صحبت می کند. روزی که آرایشگر به همراه همسر و فرزندش در خیابان قدم می زدند قاضی شهر با دیدن زن جوان دلبسته او می شود. او از مامورینش می خواهد که تاد جوان را تبعید کنند. تاد نمی داند که چه بلایی بر سر زن و بچه اش آمده است و تنها حدس می زند که زنش به ناچار به قاضی تسلیم شده است.
تاد به آنتونی که سخت مشتاق و متاثر از این داستان شده است می گوید که راه آنها از این پس از هم جداست اما پسرک هر زمانی که بخواهد می تواند تاد را در گذرگاه های شهر پیدا کند.
تاد که در پی یافتن آرایشگاه سابق خود است وارد یک پای شاپ می شود که کثافت و سوسک ز سرو کله اش می بارد و حتی یک مشتری هم ندارد! در های مغازه بسته و چراغهای آن خاموش است. زن فروشنده ، لاوت از دیدن تاد متعجب و دستپاچه شده و می گوید در این چند هفته مشتری ای نداشته و در مضیقه بوده. او می گوید که بر عکس زن همسایه اش که حسابی کارو کاسبی اش گرفته هیچ کس حاضر به خوردن پای های گوشت او نیست. او اقرار می کند که پای های او چرند و مزخرفترین و بدمزه ترین در لندن هستند اما او حدس می زند که زن همسایه اش در پای های خود از گوشت گربه های ولگرد استفاده می کند چون خیلی از آنها غیب شده اند!!
تاد در باره مغازه بالای پای شاپ می پرسد و زن می گوید که آنجا سالها خالی است و کسی جرات نمی کند با وجود حوادث وحشتناکی که در آنجا رخ داده در آنجا ساکن شود. او به تاد می گوید که پانزده سال پیش مرد آرایشگری به همراه زن و فرزندش در آنجا زندگی می کردند. اما قاضی عاشق زن آرایشگر شده و مرد را تبعید می کند. او مدام برای زن گل می فرستد اما زن به او بی توجهی می کند تا روزی مستخدم قاضی ، زن را به منزل او می برد. در آنجا زن متوجه می شود که وارد یک مهمانی بالماسکه شده است او که هیچ کدام از مهمانان را نمی شناسد در جستجوی قاضی است اما نوشیدنی ایی که به دست او داده می شود حاوی مواد خواب آور است و زن که با خوردن نوشیدنی نیمه هشیار شده است به وسیله قاضی و در مقابل مهمانان هتک حرمت می شود. با واکنش تاد زن فروشنده متوجه می شود که تاد همان برکر آرایشگر است اما تاد می گوید که از این پس نام او تاد است و برای خونخواهی آمده است . وقتی تاد در باره سرنوشت زن و فرزندش می پرسد زن فروشنده می گوید که علی رغم ممانعت او همسر تاد با خوردن ارسنیک خودکشی کرده و قاضی دختر تاد را که اکنون پانزده ساله است از آن خود کرده است.
لاوت ، تاد را به طبقه بالا برده و تاد بعد از سالها منزل و مغازه خود را دوباره می بیند. لاوت تیغ های مورد علاقه تاد را در تمام این سالها در زیر تخته های کف اتاق پنهان کرده به تاد بر می گرداند و به او می گوید که تاد می تواند آنجا بماند او به تاد ابراز دوستی کرده و اینکه تاد را برای رسیدن به هدف خود کمک خواهد کرد.
آنتونی در پارکی در حال مطالعه نقشه برای یافتن هاید پارک است متوجه می شود که دختر زیبایی در پشت پنجره خانه ای در حال آواز خواندن است. دخترک غمزده از اینکه در آن خانه محبوس است شاکی است. آنتونی که مجذوب زیبایی و صدای دختر شده از پیر زن گدایی که در آن اطراف است در باره آن خانه و آن دختر می پرسد. زن در ازای گرفتن پول می گوید که آنجا منزل قاضی معروف شهر است و آن دختر ، جوآنا در آن خانه زندانی است اما در عوض جایش امن از مزاحمت مردان رذل در امان است او به آنتونی می گوید که مبادا خیال ورود به آن خانه به سرش بزند چون در این صورت پشیمان خواهد شد. اما آنتونی که دلباخته جوآنا شده است به جوآنا می گوید که او را خواهد دزدید!
قاضی که صدای آواز جوآنا و آنتونی را شنیده است به استقبال آنتونی می رود و او را به داخل منزل دعوت می کند اما در آنجا به آنتونی می گوید که اگر یکبار دیگر دوروبر منزل او و زندانی اش بپلکد کاری می کند که او از به دنیا آمدن خود پشیمان شود. قاضی و مستخدمش بعد از تهدید و کتک زدن آنتونی او را در خیابان رها می کنند اما آنتونی که سرو رویش مجروح شده است فریاد زنان می گوید که به زودی جوآنا را نجات خواهد داد.
لاوت و تاد وارد بازار شهر می شوند . تاد در آنجا مستخدم قاضی را دیده و قصد دارد با تیغ آرایشگری خود به او حمله کند اما لاوت مانع می شود. او راه بهتری را سراغ دارد و آن مبارزه با پرلی معروف است. پرلی آرایشگر معرکه گیر و مغرور ایتالیایی که با نوچه خردسالش توبی ، به تبلیغ اکسیر جوانی و رویش مو در طاسها می پردازد و خود را پادشاه آرایشگران می خواند. اما تاد اکسیر او را معجونی از ادرار و جوهر می خواند و در جمع به پرلی می گوید که حاضر است در ازای پبج پنی با او مسابقه دهد. مستخدم قاضی به عنوان داور انتخاب می شود و در زمانی که پرلی با عجله به اصلاح یکی از دو داوطلب مسابقه می پردازد و مدام کری خواند تاد با خونسردی و آرامش تمام و در عین حال سرعت برنده مسابقه و مبلغ شرط گذاشته شده می شود. حالا چند نفر از جمله مستخدم در مورد آدرس محل کار او می پرسند که او مغازه سابق خود ( مغازه بالای پیراشکی فروشی ) را به عنوان محل کار خود معرفی می کند. و پرلی را که از او کینه به دل گرفته است را ترک می کند.
جوانا در کنار پنجره در انتظار آنتونی است. در حالی که قاضی از سوارخ پنهانی در اتاق، او را زیر نظر دارد. آنتونی از راه می رسد و جو آنا کلید خانه را مقابل آنتونی می اندازد.
تاد در آرایشگاه بی صبرانه انتظار روزی را می کشد که مستخدم قاضی به او مراجعه کند. خانم لاوت او را به صبر کردن تشویق می کند. در همین حین آنتونی وارد می شود و او که نمی داند جوآنا دختر تاد است ماجرای آشنایی اش با جوآنا و کلید را به تاد و لاوت تعریف می کند او می گوید امشب خیال فراری دادن جو آنا را دارد و برای یکی دو ساعت به جای امنی نیاز داردکه جو آنا تا پیدا شدن یک کالسکه مطمئن در آنجا پناه گیرد. لاوت به آنتونی می گوید جوآنا می تواند به آنجا پناه بیاورد.بعد از رفتن آنتونی
سر و کله پرلی پیدا می شود که برای تسویه حساب به دیدن تاد آمده است. تاد به لاوت می گوید که سر پسر بچه را در پایین گرم کند. پیرلی به دیدن تاد رفته و می گوید که آمده است تا پنج پنی خود را پس بگیرد و همچنین تاد باید نیمی از درآمد خود به او بپردازد زیرا او هرگز نمی تواند پارکر آرایشگر معروف را فراموش کند. کسی که پرلی سالها مشتری او و در آرزوی به دست آوردن موفقیت او در آرایشگری بوده است. تاد که از فاش شدن هویتش هراسان شده است با کتری آبجوش به پرلی حمله می کند.
شاگرد پرلی ، توبی برای یادآوری یک قرار مهم به پرلی به طبقه بالا می رود اما پرلی را نمی یابد. او به انتظار مرشد خود روی صندوقچه ای می نشیند که دست پرلی از آن بیرون افتاده است. تاد متوجه حرکت دست پرلی و زنده بودن او می شود پسرک را به بهانه خوردن نوشیدنی به پایین می فرستد. سپس در نهایت قساوت با چاقوی اصلاحش گلوی پرلی را بریده و او را به قتل می رساند.
لاوت که برای سرگوش به آب دادن به بالا می آید متوجه فاش شدن هویت واقعی تاد و کشته شدن پرلی می شود. لاوت کیسه پول مقتول را بر می دارد و در برابر تصمیم تاد برای کشتن نوچه پرلی می گوید که بهتر است پسرک را برای پادویی مغازه زنده نگه داشته و از خیر کشتن او بگذرد.
قاضی به مستخدم خود اطلاع می دهد که قصد دارد با جوآنا ازدواج کند. مستخدم برای خوش خدمتی قاضی را تشویق می کند که برای داشتن ظاهر آراسته و جلب علاقه جوآنا به زیر تیغ اطلاح بهترین آرایشگر شهر برود.
تاد که از به سر آمدن انتظارش سر از پا نمی شناسد از قاضی استقبال می کند و قاضی به اعتراف می کند که دلداده دختر جوانی شده است.
درست در لحظه ای که تاد تیغ ریش تراشی را برای بریدن سر قاضی بی خبر بر زیر گلوی او می گذارد آنتونی از راه می رسد و می گوید که جوآنا موافقت کرده که با او فرار کند. قاضی با شنیدن این حرف خشمگین در پی آنتونی که از دیدن قاضی در آنجا وحشتزده شده است می رود و به تاد می گوید که هرگز به جایی که او محل حمایت از افرادی مثل آنتونی کرده است پا نمی گذارد. تاد خشمگین آنتونی را از خود می راند . او تصور می کند که یگانه فرصت خود برای انتقام از قاضی و کشتن او را با حضور بی موقع آنتونی از دست داده و دیگر هرگز قادر به انتقام و دیدن دوباره دخترش نمی باشد.
لاوت به تاد می گوید که باید قبل از هر چیز فکری برای سر به نیست کردن جسد پرلی بکنند. به نظر تاد باید در فرصتی مناسب جسد را در جایی خلوت و تاریک دفن کنند. اما لاوت از این می ترسد که پرلی بستگانی داشته باشد که در پی او باشند. نا گهان لاوت با دیدن مغازه پیراشکی فروشی پر رونق رقیبش می به طور سر بسته به تاد می گوید که در این گرانی گوشت بهتر است جسد را به هدر ندهند و وقتی تاد توضیح بیشتری می خواهد او می گوید که می تواند از گوشت مقتول برای تهیه پیراشکی استفاده کند!! و کار و کاسبی اش بگیرد تاد از این فکر به وجد می آید و می گوید با وجود این همه مردم حریص به یکدیگر از این به بعد تنور لاوت همیشه گرم و روشن خواهد ماند!!
قاضی سر زده به اتاق جوآنا می رود و وقتی او را در حال جمع کردن چمدانش می بیند متوجه می شود که فرار جوآنا حقیقت دارد. جوآنا به قاضی می گوید می خواهد آنجا را ترک کند و وقاضی به کمک مستخدم خود جوآنا را به جای جدیدی منتقل می کنند. آنتونی متوجه می شود که جوآنا را با کالسکه از آن خانه خارج کردند.
تاد با تغییراتی که در صندلی مخصوص اصلاح و سیستم اتاق به وجود می آورد آنجا را تبدیل به یک قتلگاه می کند . او مشتریان خود را با آلت قتاله مخصوص خود یعنی تیغ آرایشگری اش سر بریده و سپس با اهرمی که در صندلی قرار دارد جسد ها سر بریده شده را از روی صندلی را به زیرزمین پرت می کند.
مغازه خانم لاوت حسابی رونق گرفته و مشتریان برای خوردن پیراشکی های گوشت لاوت سرو دست می شکنند. اما پیرزن گدای شهر متوجه می شود که در آنجا بوی گناه و معصیت می آید و چیزی پلید و شیطانی. او چند بار به سراغ مغازه لاوت می رود ولی لاوت با جدیت از توبی می خواهد که پیرزن را بیرون بیندازد.
لاوت به تاد می گوید آرزو دارد با تاد ازدواج کند و تاد باید گذشته و آدمهای آن را فراموش کند. زندگی ادامه دارد و آنها می توانند در کنار هم خوشبخت و ثروتمند شوند.
اما آنتونی خبر می آورد که جای جدید جوآنا را یافته است. او می گوید جوآنا را در یک تیمارستان که استحکامات نظامی دارد زندانی کرده اند. تاد به آنتونی می گوید که کلاه گیس های لندن از موهای دختران دیوانه آن تیمارستان تهیه می شود و او آنتونی را به عنوان یک خریدار کلاه گیس به آنجا می فرستد تا جوآنا را رها کند. و در ازای آزاد کردن جوآنا به آنتونی کمک می کند تا با جوآنا ازدواج کند. لاوت از این مسئه ناراحت می شود.
تاد به توبی نامه ای داده تا به دست قاضی برساند . توبی به لاوت می گوید که چیزی شیطانی در تاد وجود دارد اما او نمی گذارد که آسیبی از جانب تاد به لاوت برسد. اما لاوت به تونی می گوید که در باره تاد اشتتباه فکر می کند و تاد به آنها خیلی کمک کرده است. توبی متوجه کیسه پول پرلی در دست لاوت می شود و می گوید که باید پلیس را خبر کنند اما لاوت به توبی اطمینان می دهد که آن هدیه ای از طرف تاد به اوست. لاوت توبی را به زیر زمین برده و طرز کاربا کوره و دستگاه گوشت خرد کن را به توبی یاد می دهد. سپس توبی را در آنجا تنها گذاشته و در را به روی او می بندد . لاوت بسیار ناراحت است چون می داند وجود توبی برای آنها خطر آفرین شده و باید از سر راه برداشته شود.
آنتونی به عنوان یک خریدار مو به تیمارستان می رود او جوآنا را یافته و با تهدید اسلحه او را می رباید. رئیس تیمارستان نیز توسط دختران دیوانه و خشمگین کشته می شود.
مستخدم قاضی به سراغ تاد می آید او نامه ای که خود تاد را نوشته است را نشان می دهد و می گوید شکایت هایی در باره اینک بوهای نا مطبوع و بدی از دود کش شما به مشام می رسد وجود دارد و من باید برای رفاه عمومی اینجا را بازرسی کنم. تاد به او می گوید که بهتر از قبل از این کار مثل یک آقای جنتلمن او را اصلاح کند و بازرسی را برای بعد از اصلاح و یک نوشیدنی بگذارند.
توبی در زیر زمین در انتظار لاوت کلوچه ای بر می دارد اما با پیدا کردن انگشت انسان در کلوچه اش آنجا را با دقت می گردد و با اجساد مثله شده انسان روبرو می شود در همین لحظه سقوط جسد گلو بریده مستخدم قاضی به زیر زمین او را وحشتزده و هراسان می کند.
تاد و لاوت به زیر زمین می روند. توبی در آنجا پنهان شده است. لاوت و تاد در جستجوی توبی که پنهان شده است هستند. لاوت به توبی اظمینان می دهد که در امنیت است اما تاد تیغ اطلاح تیز خود را در پشت خد پنهان کرده است.
آنتونی و جوآنا که برای اینکه شناخته نشود لباس پسرانه پوشیده است به آرایشگاه می آیند. اما لاوت و تاد در آنجا نیستند.آنتونی به جوآنا می گوید نیم ساعت در آنجا منتظر او بماند تا یک کالسکه فراهم کند و از آنجا بگریزند. جوآنا در مغازه تاد تنهاست . پیرزن گدا وارد مغازه شده . جوآنا در جایی پنهان می شود پیرزن که به دنبال جوآناست با تاد رودرو می شود. پیرزن که موهای آشفته اش صورت او را پوشانده است و تنها قسمتی از دهان او که پوستی چروکیده دارد دیده می شود. اما این چروک خوردگی نه به خاطر سن و کهولت که ناشی از اثر سوختگی است. پیرزن با دیدن تاد به او می گوید که لاوت یک شیطان است و او باید از لاوت دوری کند. در یک لحظه برقی در چشم های پیرزن درخشیده و به تاد می گوید که انگار او را می شناسد اما در همین لحظه صدای قاضی به گوش می رسد و تاد گلوی پیرزن را بریده و او را در زیر زمین سرنگون می کند. قاضی وارد مغازه تاد شده و می گوید که جوآنا فرار کرده است. تاد تظاهر به خوش خدمتی می کند و می گوید جوآنا تا چند دقیقه دیگر به مغازه او پناهنده می شود و او نیز جوآنا را به قاضی تسلیم خواهد کرد اما قبل از آن بهتر است قاضی کمی به سرو وضع خود برسد. تاد با این ترفند قاضی را به پشت صندلی خود نشانده و بعد از فاش کردن هویت اصلی خود به قاضی او را نیز به همان شیوه همیشگی خود به قتل می رساند. اما اینبار تمامی خشم پانزده ساله خود را بر سر قاضی خالی می کند. خون قاضی بر سرو درو دیوار ها پاشیده می شود.
جوآنا در تمام این مدت در صندوق گوشه مغازه پنهان شده شاهد ماجراست . تاد متوجه جوآنا می شود و به گمان اینکه او یک پسر است او را به زور روی صندلی می نشاند تا او را نیز به سرنوشت بقیه دچار کند. اما صدای جیغ لاوت تاد را نگران کرده او به جوآنا می گوید که چهره او را فراموش کند و به زیر زمین می رود.
لاوت که در زیر زمین با جسد نیمه جان قاضی در گریبان است که دامن او را چسبیده اما قاضی سرانجام تمام می کند. لاوت متوجه پیرزن می شود و هراسان کلمه( تو؟) را به کار می برد او در صدد انداختن جسد پیر زن به کوره بر می آید اما تاد از راه می رسد و در روشنایی کوره صورت پیر زن گدا پیدا می شود. او نه یگ پیرزن بلکه لوسی همسر تاد است که ارسنیک مقداری از صورت او را سوزانده است. اما هنوز جوانی و زیبایی و معصومیت خود را حفظ کرده است. تاد ناباورانه به یاد حرف پیر زن می افتد که گفته بود او را می شناسد. تاد به لاوت می گوید که می دانسته همسرش زنده است و به او دروغ گفته است. لوسی می گوید که او هرگز نگفته است که لوسی مرده بلکه گفته او مسموم شده ودر واقع لوسی مدتها در بستر بوده و بعد به جای بیمارستان سر از تیمارستان در آورده . لاوت به تاد اظهار عشق می کند و می گوید که هنوز هم می توانند ازدواج کنند اما تاد لاوت را یک زن خونخوار شگفت انگیز می خواند و او را زنده زنده در کوره می سوزاند. تاد به سراغ جسد لوسی رفته و آن را در آغوش می گیرد.در این لحظه توبی از مخفی گاه خود خارج شده و با چاقوی تاد ، تاد را به سرنوشتی گرفتار می کند که قربانی های او رفته بودند.
درباره فیلم:
موضوع و تم اصلی فیلم در تیتراژ اولیه فیلم به روشنی و زیبایی بیان شده است. تیتراژ فیلم بی نقص و کامل و خود می تواند یک فیلم کوتاه و موزیکال باشد.
بازی هنر پیشه ها فوق العاده و بسیار طبیعی است. با اینکه فیلم موزیکال است و اکثر دیالوگها و صحنه های آن با آواز است اما هرگز به لودگی کشیده نمی شود و هیجان و استرس خودش را دارد. اکثر هنر پیشه ها نیز از صدای قابل قبولی حداقل در باره شخصیت و نقش خود بر خوردارند.و پیداست که نه تنها بر روی بازی که بر روی صدای خود بسیارکار کرده اند. مانند صدای تاد و لاوت و آنتونی.
همونطور که گفته شد فیلم موزیکال و اکثر لحظات آن با آواز است هرچند که این مسئله کمی سوئینی تاد را غیر متعارف و سلیقه ای کرده است و شاید زبان معمول و امروزی می توانست مخاطبین بیشتری برای فیلم دست و پا کند اما بازهم با این شرایط خاص سوئینی تاد یک فیلم جالب و دیدنی و البته خاص ،در نوع خودش است.
صحنه های قتل و دیدن خون و فواره زدن آن به کرات در فیلم به چشم می خورد و فیلم بر خلاف موزیکال بودنش فیلم بسیار خشنی است.
داستان فیلم ما را به سمت و سوی سبک داستان نویسی شکسپیر ،الکساندردوما و تا حدودی چارلز دیکنز می برد. داستانهایی مثل لاله سیاه یا کنت مونت کریستو که حکایت مردهایی را بیان می کند که گرفتار قهر روزگار و نامرادی مردم زمانه خود می شوند .
اگر از دیدن صحنه هایی مثل سر بریدن و ... دچار تهوع نمی شوید از دیدن فیلم ضرر نمی کنید. مخصوصا اینکه داستانی تراژدیک دارد.
در نقش تاد
در نقش لاوت
در نقش قاضی
از اون دسته فیلمهاست که دلم میخواد ببینمش .
خسته نباشی عزیزم
خیلی وبلاگ خوبیه بازم ادامه بده
M.F
سلام خوشبختانه این فیلم رو هم دیدم.شاهکاره.فضاش بی نهایت شبیه فضای انیمیشن عروس مرده است.من وقتی ادوارد دست قیچی ام می دیدم یه جورایی بین جانی دپ دو تا فیلم احساس مشابهت داشتم.تو چی؟