فیلم روز

معرفی و بررسی فیلمهای روز هالیوود و جهان!

فیلم روز

معرفی و بررسی فیلمهای روز هالیوود و جهان!

THE CHAIR صندلی

   THE CHAIR                   

                

       

                      

                                                صندلی

کارگردان:  Brett Sullivan

بازیگران: Michael Capellupo, Alanna Chisholm, Lauren Roy, Adam Seybold, Nick Abraham

ژانر: وحشت

استودیو: Lionsgate

زمان: 89 دقیقه/89 minutes

زبان: انگلیسی

سال : 2007

دنیل ( دنی ) دختر جوانیست که برای انجام پایان نامه اش و همچنین نیاز به تنهایی به خانه بزرگ و مجللی پناه برده است. در لحظه ورود به خانه ، یکی از کتابهای دنی به زمین می افتد هنگام برداشتن کتاب توجه دنی به پنجره زیر شیروانی خانه جلب می شود برای لحظه ایی دنی احساس می کند کسی او را در پشت پنجره زیر نظر دارد.  دنی در صحبت تلفنی به خواهرش به او می گوید می دانم که پدرو مادر از تو خواسته اند که مراقب من باشی اما من کارها را باید به تنهایی انجام دهم . در صحبت های آن دو متوجه می شویم که خانه از طرف یکی از دوستان آنا در اختیار دنی گذاشته شده . دنی در برابر سوال آنا می گوید هنوز موضوعی برای پایان نامه اش نیافته است.آنا تحت مراقب بودن دنی به وسیله خود را انکار می کند لحن آنا دلجویانه و لحن دنی تا حدی گله مند  و طبلکارانه است.شب هنگام دنی در حال استراحت در وان حمام است در بیرون از خانه مردی که تنها قسمتی از بدن او را می بینیم خانه را زیر نظر دارد. دنی متوجه صدای پا می شود از وان بیرون می آید اما چیزی نمی بیند. تمام شب سرو صدا ها به گوش می رسند و حتی یکبار تعدادی از کتاب های او سقوط می کنند.

روز بعد دنی  در حال تهیه صبحانه با آنا ، که دندان پزشک است  صحبت می کند. دنی با تعریف کردن اتفاقات دیشب می گوید همه آنها  از طرف رایان ( دوست پسر سابقش ) آب می خورد. دنی به آنا اطمینان می دهد که قرص هایش را سر وقت خورده و مشکل از جانب او نیست. در همین لحظه چاقوی روی کابینت خود بخود و با سرعت به دور خود می چرخد وقتی می ایستد نوک چاقو به سمت دنی است.دنی وحشتزده شده است.

آنا با رایان تماس گرفته و از او می خواهد که از دنی فاصله بگیرد . رایان به آنا اعتراض می کند چرا انقدر او سعی دارد دنی را به او بچسباند؟!! چون او سه ماه است که دنی را ندیده و در حال حاضر هم در قایق خود به سر می برد.

دنی در حال عبور از یکی از راهرو هاست که چیزی بر روی زمین در پای او فرو می رود. آن چیز چرخ دنده ایی بزرگ است. دنی آن را در یکی از کشو ها می گذارد.

شب هنگام دنی در مقابل تخت خود دوربین فیلمبرداری نصب می کند تا اگر چیز مشکوکی در اتاق پیدا شد حضورش در دوربین ضبط شود.

دنی با صداهای مردی که با نامیدن دنی از او کمک می خواهد از خواب می پرد و سراغ دوربین می رود تا ببیند چه چیزی باعث از خواب پریدن او شده. دنی در دوربین می بیند که تخت به یکباره تکان خورده و همین باعث از خواب پریدن او شده.

آنا به دیدن دنی می آید و آن دو با کمک هم اتاقک زیر شیروانی را بررسی می کنند . آنجا جز یک صندلی بدردنخور و مقداری آت و آشغال دیگر و صورتک زشت و بسیار بزرگی که برای لحظه ایی دنی را می ترساند چیز دیگری دیده نمی شود.

شب هنگام  دنی و آنا بر روی یک تخت بخواب رفته اند. همان مرد در بیرون از خانه کشیک می کشد. چیزی زیادی از مرد پیدا نیست. چرخ دنده ایی بزرگ با عبور از راهرو به داخل اتاق قل می خورد و دو خواهر را از جا می پراند. آن دو به سراغ کشو کمد می روند و دنی متوجه می شود چرخ دنده ایی که او در کشو گذاشته ناپدید شده و این همان چرخ دنده است او به آنا جریان را می گوید و تاکید می کند که من گفتم که دیوانه نشده ام.

دنی در اینترنت به تحقیق در باره خانه می پردازد. شب هنگام دنی می بیند که رایان به سراغ او آمده و بروی بستر او افتاده. در تصویر دوربین که در حال ضبط شدن است اثری از رایان دیده نمی شود. دنی در حال تقلا کردن است و رایان سعی دارد به دنی آزار برساند. دنی به یکباره از خواب می پرد و به سراغ دوربین می رود. اما متوجه می شود که زاویه و جهت دوربین به سمت در خروجی اتاق تغییر کرده. دنی فیلم ضبط شده در دوربین را در ویدیو گذاشته و در تلویزیون می بیند. او با شگفتی متوجه می شود که در لحظه کابوس هاله ایی مه گونه و شبح مانند بر اطراف تخت او در حرکت بوده. و با حرکت شبح به سمت در و بیرون از اتاق زاویه دوربین نیز تغییر کرده و او را دنبال کرده است.

دنی تصویر ضبط شده را به آنا نشان می دهد و می گوید حالا قبول می کند که مشکل در خانه است در نه ذهن او.اما آنا سعی دارد بگوید که باید توضیحی منطقی در این مسئله باشد.

دنی در حال درست کردن مایع کیک است. آنا به سراغ قرص های دنی می رود و آن ها را می شمارد. در لحظه ایی که دنی به سمت دیگر می رود ظرف قاشق ها و چنگال ها به داخل مایع می ریزد و همه جا را کثیف می کند دنی که شوکه شده به سمت ظروف می آید اما آنها با شدت بیشتری بر زمین می ریزند.

دنی به خواب رفته در گوشه اتاق شبح مه گون شکل گرفته و به صورت چهره خشن مردی در آمده و به سمت دنی روانه می شود. دنی از خواب می پرد. و شبح را می بیند که به سمت در می رود و در تکان می خورد . دنی به دنبال آن هاله می رود. شبح به اتاقی می رود و در حالی که وارد کمد دیواری می شود صدای مردانه ایی از دنی کمک خواهی می کند. دنی هراسان و شگفت زده به بازرسی دیوار ها ی اتاق می پردازدو با زدن ضربه به دیوار ها سعی دارد قطر آن ها را حدس بزند. گویا پشت دیوار بغل کمد دیواری خالی است. دنی به داخل کمد می رود و با زدن ضربه به گوشه کمد به قطعیت می رسد او با چکش دیوار تیغه ایی را می شکافد و در پشت دیوار اتاقکی مخفی را می یابد. در داخل اتاق تصاویر بریده شده از روزنامه ها دیده می شودکه تصاویری در آنها نقاشی شده مضمون نقاشی ها در باره مردی است که کودکی را ربوده و با بستن او به صندلی با شکنجه او ، او را به قتل رسانده و به محاکمه رسیده است. دنی در داخل اتاق یک ظرف غذای مخصوص ارتش و یک جعبه کوچک موزیکال پیدا می کند. دنی در گوشه ایی نشسته و در جعبه موسیقی را باز می کند موزیکی شروع به نواختن می کند در داخل جعبه گردن آویزی قرار دارد. آویز گردن بند سه چرخ دنده کوچک در هم فرو رفته است. دنی به طرز غیر عادی ایی رگ گردن خود را با یک حرکت سریع می شکند( حرکتی  که برای رفع خستگی گردن انجام می دهند!) و سپس به همان صورت غیر عادی شروع به یاداشت برداری در کتابچه ایی می کند.

روز بعد دنی اتاقک مخفی را به آنا نشان می دهد آنا به دنی می گوید دنی باید بیشتر به فکر سلامت خود باشد چون او در طول دو هفته تنها پنج تا از قرص های خود را خورده است. درحین صحبت دنی در حال درست کردن یک پرنده کاغذی است. آنا با حیرت از دنی می پرسد این کار را چطور یاد گرفته دنی به آنامی گوید این کار را او نمی کند! و خودش هم نمی داند چه بلایی به سرش آمده.

دنی به سراغ اتاق مخفی می رودو با دیدن یکی از تصاویر متوجه پرنده کاغذایی می شود که خود او جدیدا شروع به ساختن آنها کرده است.دنی به توصیه آنا قرص هایش را می خورد.

شب هنگام دنی در حمام قرص دیگری می خورد اما برای لحظه ایی دستی را بر روی سینه خود می بیند که حرف m بر روی آن حک شده. دنی نا امیدانه قرص هایش را در توالت خالی می کند چون ظاهرا اثری برای رفع توهم های او ندارند.

دنی از خواب می پرد و به آرامی ازکنار آنا بر می خیزد و به سراغ کامپیوترش می رود. آنا نیز کمی بعد از خواب برخاسته و به دنبال دنی می رود . او دنی را پشت کامپیوترش می یابد. دنی آنا را به دیدن چیزی که پیدا کرده دعوت می کند. یکی از وب سایت ها برای او لینکی فرستاده . در باره مردی به اسم زیمیتریک که معتقد است جادو شده و صد سال پیش در محلی ناشناخته  در حالتی مرگ مانند زنده به گور شده. دنی به آنا می گوید که تصویر صدا ندارد ولی موضوع عالی ایی برای پایان نامه  روانشناختی اش می شود .

روز بعد با رفتن آنا به سر کار دنی مقابل دوربین قرار می گیرد و می گوید زیمتریک کارهای وحشتناکی مثل بچه کشی در آن خانه انجام داده واو وجودش را در آن خانه حس می کند. هرچند که آنا خیال می کند که او خیالاتی و دیوانه شده اما او باید به آنا و به خودش ثابت کند که او دیوانه نشده است. او سپس دوباره به صورت غیرعادی شرع به شکستن رگ گردن خود می کند و بلافاصله شروع به یاداشت برداری و طرح زدن بر کتابچه خود می کند.

آنا به سراغ رایان می رود و به او می گوید که او( آنا) رایان را دوست ندارد و دنی دارد در آن خانه به خود صدمه می زند و از رایان می خواهد که به دیدن آنا برود. از صحبت های آنها حدس می زنیم که رابطه دنی و رایان به هم خورده و رابطه تازه ایی دارد بین آنا و رایان شکل می گیرد که باعث رنجش بین دو خواهر شده است.

مدتی است که توجه دنی به جاکوب ، پسر بچه کوچکی که در همسایگی آنها زندگی می کند و مدام در خیابان در حال دوچرخه سواری یا بازی با اسکیت است جلب شده. روزی چشمان دنی به چرخ دنده دوچرخه جاکوب می خورد . دنی با سرعت به اتاقک زیر شیروانی رفته و صندلی قدیمی را بیرون آورده و شروع به طراحی آن می کند.

دنی رفتارهای عجیبی از خود نشان می دهد . در کابینت ها او مقدار زیادی  کنسروغذای گربه پیدا می کند و به طرز حریصانه ایی شروع به خوردن تعداد زیادی کنسرو می کند اما هنگامی که به خود می آید دچار تهوع می شود.

دنی به جدیت در حال روبراه کردن صندلی است. زنجیر ها و تسمه ها و را بر صندلی سوار می کند. روزی دنی در بیرون خانه با میله فلزی نوک تیزی در حال سوراخ کردن یک کمربند چرمی است. جاکوب متوجه او می شود و علت کارش را سوال می کند. دنی به خوشرویی می گوید که این یک بازی است و او به موقع آن را به جاکوب نشان می دهد. هنگامی که دنی به داخل خانه می رود رایان از راه می رسد. رایان در بیرون از خانه با دنی شروع به گپ زدن می کند و سعی دارد با پرسیدن در باره مقاله اش از او دلجویی کند. وقتی رایان در باره مقاله صحبت می کند دنی با خوشرویی رایان را به داخل خانه دعوت می کند تا مقاله اش را به رایان نشان دهد رایان دعوت دنی را به بهانه رفتن به کلاس رد می کند در تمام این مدت دنی میله تیز فلزی را با حالت تهاجمی در پشت در دست می فشارد.

آنا به دیدن دنی می آید دنی در آشپزخانه در حال درست کردن غذای گوشتی است آنا با تعجب به دنی می پرسد چه مدت است که دنی گوشت خوار شده است. دنی با لذت غذا را سرو می کند و هردو از طعم غذا ( که احتملا همان کنسرو غذای گربه است) لذت می برند. دنی از غفلت آنا استفاده می کند و با استفاده از قیچی ایی که روی اجاق گاز داغ شده حرف m را بر روی ساعد دست خود داغ می کند.

شب هنگام آنا به رایان تماس می گیرد و به رایان می گوید که او باید قرص های دنی را پر کند ولی از تنها گذاشتن دنی در خانه واهمه دارد. رایان به آنا می گوید بهتر است که دنی را به بیمارستان منتقل کنند. آنا می گوید او به دنی قول داده که این کار را نکند. رایان و آنا برای صبح روز بعد هماهنگ می کنند که رایان د برای چند دقیقه در غیبت آنا به پیش دنی برود تا او تنها نباشد. دنی پنهانی صبحت های آنا با رایان را می شنود.

روز بعد رایان از راه می رسد و با رفت ن آنا وارد خانه می شود. رایان خانه را برای یافتن دنی جستجو می کند اما دنی به یکباره در مقابل او ظاهر می شود . رایان از دیدن دنی جا می خورد اما دنی بی درنگ میله فلزی نوک تیز را در سر رایان فرو کرده و او را به قتل می رساند. دنی یکی از دکمه های کت رایان را جدا کرده تا به عنوان کلکسیونی به جا مانده از قربانیان جمع آوری کند.

آنا از راه می رسد دنی در حال دوش گرفتن است. آنا وارد حمام می شود اما وان خالی است و اثری از دنی نیست. آنا با دلشوره شیر وان را می بندد و از حمام خارج می شود. در تمام این مدت دنی در بالای دیوار حمام در قفسه ی کوچکی نشسته و با حالت شیطان وار او را نگاه می کند. آنا به جستجوی دنی می پردازدو دنی عریان ، پنهانی او را زیر نظر دارد. آنا به اتاق زیر شیروانی می رود و با هزاران پرنده کاغذی روبرو می شود . او به سمت میز می رود . در کنار لب تاپ دنی ضبط صوت و یک سی دی قرار دارد. آنا سی دی را در دستگاه گذاشته و صدای مردی که خود را زیمیتریک معرفی می کند پخش می شود. آنا وحشتزده لب تاپ را روشن کرده و با همان فیلم ویدیویی مواجه می شود با میزان کردن صدا و تصویر آنا می فهمد که آن صدا مربوط به همان فیلم است.

زیمتریک در باره مردی که در گوشه اتاق به صندلی بسته شده اشاره می کند که او کراو مردی است که مرتکب قتل های زیادی شده و زیمیترک با استفاده از ماده مرگ آور آهن و ارسنیک کراو را به خواب مرگ آور صد ساله ایی فرو می برد. تا روح او بین دو جهمان درد فیزیکی و عذاب روحی را با هم داشته باشد . زیمیتریک این را تنبیه شایسته ایی برای کسی می داند که باعث شکنجه و مرگ نوه اش شده است.

دنی این بار سیاه پوش  با صورتی مسخ شده وارد اتاقک می شود و درست در لحظه ایی که آنا متوجه او می شود با اتو به سر آنا ضربه می زند. سپس آنا رابه صندلی اعدام می بندد. در این صندلی طنابی به گردن قربانی وصل می شود و با شیشه ایی پر از سکه که از پشت صندلی به چرخ دنده ایی بزرگ وصل است . سنگینی ظرف به تدریج آن را به زمین نزدیک می کند و هر بار به آهستگی از یکی از دنده های چرخ دنده گذشته می گذرد و سرانجام باعث اعدام و شکستن گردن مقتول می شود.

آنا که خونین شده به هوش می آید و از دنی کمک می خواهد. اما دنی که روح کراو در او حلول کرده  می گوید لعنت به دنی و به آنا . من از طرف او (کراو ) عمل میکنم. دنی در حال دیدن تصاویر مرگ کراو است و آنا صدای زیمیتریک را می شنود که به محل دفن جسد کراو اشاره می کند. و این که باید از یاد داشتهای او نگه داری شود شاید خدا بعد از صد سال او را مورد بخشودگی قرار دهد کاری که زیمیتریک نتوانست انجام دهد.

دنی به سراغ آنا می رود و می گوید او ( کراو) و دنی می دانند که آنا و رایان با هم معاشقه دارند هرچند دنی اهمیتی نمی دهد و مایل است که آنا را نابود کند اما او( کراو) سعی دارد مانع این کار دنی شود. درست مثل نوه زیمیتریک که چهار ساعت با شکوه را گرفت ( چهار ساعت شکنجه و مرگ) در این لحظه جاکوب دنی را صدا می کند و دنی با مهربانی به سراغ جاکوب می رود. زنجیر چرخ جاکوب پاره شده و از دنی کمک می خواهد دنی شروع به جا انداختن زنجیر می کند آنا با استفاده از این فرصت با تکان دادن خود صندلی را بر زمین می اندازد و با سوارخ کردن سر خود به وسیله میخی که از کفپوش چوبی بیرون زده گودال خونی درست می کندو با لزج کردن دستش آن را از بند طناب بیرون کشیده و می رهاند و سپس باقی بند ها را باز می کند.ک زمانی که دنی از راه می رسد اثری از آنا نیست . دنی با چاقوی آشپرخانه به سراغ آنا می رود. آنا در پشت دری پنهان شده او در کنار خود توده ایی را در زیر ملحفه پنهان شده می بیند و با برداشتم ملحفه با جسد رایان روبرو می شود. دنی محل اختفای آنا را می یابد و وارداتاق می شود. در کمد دیواری تکان می خورد دنی به آنجا می رود اما با جسد رایان روبرو می شود که در کمد دیواری افتاده در همین لحظه آنا ملحفه را روی صورت آنا می اندازد.

آنا دست و پای دنی را بسته و خود برای یافتن محل دفن کراو از خانه خارج می شود. دنی ملتمسانه از آنا می خواهد که به سراغ جسد کروا نرود. اما آنا بی توجه آنجا را ترک می کند. دنی خود را به پنجره رسانده و از جاکوب کمک می خواهد وقتی جاکوب به آنجا می آید دنی با لحنی شاد به جاکوب می گوید که بازیشان شروع شده است.

آنا به جستجوی محل دفن جسد کراو می پردازد در این لحظه موبایل او به صدا در می آید جاکوب در پشت تلفن با آنا صحبت می کند. دنی جاکوب را به صندلی اعدام بسته و از آنا  می خواهد که به آنجا برگردد و جاکوب را در این بازی از دست ندهد و اجازه ندهد که او( دنی/ کراو) از با این بازی تفریح کند. و تلفن را قطع می کند. جاکوب کمی از این بازی ترسیده است.

آنا متوجه اتومبیلی می شود که به او نزدیک می شود. پیرمردی از ماشین پیاده می شود او زیمیتریک است . زیمیتریک به آنا می گوید همراه او بیاید تا جسد کراو را پیدا کنند. او به آنا می گوید که او (زیمیتریک ) در بدن هافستین استاد دانشگاه دنی حلول کرده زیرا ذهن بسیار قوی تر از آن است که درک شده. او به آنا می گوید علت تسخیر شدن دنی به وسیله کراو به این علت بوده که دنی جعبه موزیک را باز کرده و موزیک را شنیده است. آنها جسد کراو را پیدا می کنند. زیمیتریک به آنا می گوید او قصد دارد روح کراو را به بدن خود وارد کند و از آنا می خواهد که بعد از لحظه حلول زیمیتریک را بکشد  تا او نیز بتواند کراو را از پا در بیاورد در غیر این صورت کسی که خواهد مرد آنا است. آنا می پذیرد و زیمیتریک با گشوردن قبر جسد کراو را که در حال تجزیه است پیدا می کند. او جعبه موزیک را که آنا به همراه خود آورده باز کرده و شروع به حرکت دادن گردن آویز می کند و از کراو می خواهد که به بدن او ( در واقع هافستین) را تسخیر کند. یکباره چشمان کراو باز می شود و کمی بعد جسد او محو می شود. زیمیتریک با وحشت می گوید که کراو از آنجا رفته و او از زیمیتریک قوی تر است. اما آنا بی توجه به فریاد شلیک نکن زیمیتریک طبق دستور زیمیتریک به تصور اینکه کراو بدن زمیتریک را تسخیر کرده با دیلم به او حمله کرده و او را از پا در می آورد.

آنا به سرعت خود را به خانه می رساند. و با جسد اعدام شده جاکوب مواجه می شود در حالی که اثری از دنی دیده نمی شود. آنا گریان به سراغ جاکوب می رود اما جاکوب یکباره چشم باز می کند. آنا شادمانه جاکوب را می رهاند و از او می خواهد که به خانه شان برود. جاکوب به گوشه ایی رو می کندو از دنی تشکر می کند. آنا متوجه دنی می شود که گریان در گوشه تاریکی در خود فرو رفته. دنی که حالااز تسخیر کراورها شده گریان از آنا طلب بخشش می کند آنا به دنی می گوید مهم نیست همه چیز تمام شده است. دنی وحشتزده و گریان می گوید نه همه چیز تمام نشده و او( کراو) هنوز انجاست و او حضورش را حس می کند در همین لحظه جاکوب دنی را صدا می زند . جاکوب دیلمی را که آنا دراتاق انداخته را در دست دارد . جاکوب تسخیر شده با ضربات پیاپی دیلیم آنا و دنی را از پا در می آورد.

                   

         

درباره فیلم

یک فیلم مثلا جن گیری بی حس و حال. فیلم موضوع نسبتا خوبی دارد اما پرداخت داستان اصلا خوب وجالب از آب درنیامده . فیلم در لحظاتی که باید ترسناک باشد اصلا اینگونه عمل نمی کند. بیشتر به فیلم های تلویزونی شباهت دارد تا یک فیلم شسته رفته سینمای دلهره. بازی ها ضعیف و بسیار مصنوعی و فیلم به هیچ وجه انتظارات بینندگان سینمای وحشت را برآورده نمی کند. داستان یک خطی و سر راست . لوکیشن های محدود از ضعف های دیگر فیلم است. با ندیدن آن اصلا چیزی رو از دست ندادید.

                   

فیلم بعدی  وبلاگ فیلم روز دختر رویاهای تو با بازی پنه لوپه کروز.